مموری کارت ذهن مخدوش یک موجود ناشناخته. . . WTF?!... دو شنبه 18 / 6 / 1391برچسب:, :: 23:44 :: نويسنده : Phantom etkh
یه روز تکزنگ آولمون یه معلمی میخواست بیاد که همه به خونش تشنه بودن. . . قبل از اومدنش ما با گچ رو صندلیش عکس ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! ! کشیدیم. . . هر جلسه میشست رو صندلی. . . نقشهی ما هم حتمی شده بود. . . ایشون اومدنو نشستنو کارشونو کردنو پاشدن که برن. . . وقتی پا شد و از در کلاس رفت بیرون بیشتر کلاسمون کلهاشون از در زده بود بیرون و همه چشمون رو ! ! ! ! ! ! ! ایشون بود! ! . . . همینجوری که داشت راه میرفت تا برسه به کلاس دیگه , کلاس ما داشت میترکید از خنده. . تا در اون کلاس بسته شد دیگه کلاس مام آروم گرفت. . . ولی خیلی حال داد! ! نظرات شما عزیزان:
کارتون جالب بید آیوال
![]() Sherry-shareh
![]() ساعت17:21---9 تير 1392
Barobach ma chasb rikhtan '
درباره وبلاگ سلام. . . مرسی ک وبلاگه مارو هم وبلاگ حساب کردین! . . . تو این وبلاگ میخوام خاطراتم رو واستون بنویسم. . حالا چه شاد باشه چه ناراحت کننده و چه مسخره. . .امیدوارم از خوندن خاطراتم لذت ببرین. . . آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
|||||
![]() |